برچسب ها: نامه، نامه امام زمان، غیبت، تقیه، حجه، ظهور، فرج، توبه، مرگ، قیامت، گناه، مهدوی، مهدویت، امام12، عاشق مهدی، مهدی دلان، بنده، شیعه، فرج، ظهور، سلامتی سلامتی امام زمان، عج، انجمن مهدی دلان، وعده صادق، ،
برداشت هایی از نامه امام زمان (عج)؛ بخش دوم
بسم الله الرحمن الرحیم
۷-امداد های غیبی خداوند
غیب یعنی چه؟
غیب یعنی نهان ، پشت پرده ، یعنی آن چیزهائی که از حواس ظاهری ما نهان است وپشت پرده محسوسات واقع شده است . قرآن کریم این کلمه را زیاد بکار برده است ،گاهی تنها ، مثل اینکه میفرماید : " « الذین یؤمنون بالغیب »"(بقره-۳) یعنی آنانکه به غیب ایمان دارند . یا میفرماید: "«و عنده مفاتیح الغیب لا یعلمها الا هو»"(انعام-۵۹)یعنی کلیدهای غیب نزد خداست و جز او کسی از آنها آگاه نیست . و گاهی همراه با کلمه شهادت ، مثل اینکه میفرماید : " « عالم الغیب و الشهاده »"(انعام-۷۳) . خداوند هم به غیب آگاه است و هم به شهادت.فلاسفه اسلامی از همین تعبیر قرآنی استفاده کرده ، جهان طبیعت را عالم شهادت ، و جهان ملکوت را عالم غیبت اصطلاح کردهاند.
انواع امدادها
کمکهای غیبی گاهی به صورت فراهم شدن شرائط موفقیت است و گاهی به صورت الهامات و هدایتها و روشنیها و روشن بینیها . ولی باید دانست که اینگونه الطاف غیبی گزاف و رایگان نیست ، چنین نیست که انسان در
خانهاش بنشیند دست روی دست بگذارد و منتظر باشد " دستی از غیب برون آید و کاری بکند " خیر چنین انتظاراتی بر خلاف ناموس و آفرینش است.
دو آیه از قرآن ذکر میکنیم یکی در مورد مددهائی که به صورت فراهم شدن شرائط موفقیت است و دیگر در مورد مددهائی که به صورت الهامات و هدایتهای معنوی است ، ببینید قرآن چه شرائطی ذکر میکند و چگونهاست که به صورت گزاف و رایگان رخ نمینماید.
در مورد اول میگوید : " « ان تنصروا الله ینصرکم و یثبت اقدامکم»" (محمد-۷) اگر خدا را یاری کنید خداوند شما را یاری میکند و ثابت قدمتان میدارد . ببینید یاری الهی را که مدد غیبی است مشروط میکند به یاری قبلی خدا یعنی به اینکه خدمت و عمل و مجاهدتی در راه خیر عموم صورت بگیرد و مخصوصا در راه خدا باشد یعنی لله و فی الله باشد . یعنی هم عمل و مجاهدت و کوشش شرط است و هم اخلاص و حسن نیت .
در مورد دوم میگوید:"«و الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا و ان الله لمع المحسنین »" (عنکبوت-۷۹)یعنی آنانکه در راه ما کوشش و جدیت به خرج میدهند ما راههای خود را به آنها ارائه میدهیم ، خداوند با نیکوکاران است . در این آیه نیز هم کوشش را و هم اینکه " در راه ما " باشد ذکر میکند ، هم صرف نیروی بدنی و هم صرف نیروی روحی را شرط قرار میدهد و در این صورت است که هدایت و روشنی باطنی به انسان داده میشود . میبینید که سخن از مددهای گزاف و رایگان نیست .
(امداد های غیبی در زندگی بشر-ص ۵۹-۶۰/۷۱-۷۲)
۸-پنهان بودن از نظر ها
باید توجه کنیم که غیبت در این جا در مقابل ظهور است نه حضور. امام را غایب نامیده اند؛ زیرا ایشان از نظر ها غایب است، نه این که در جامعه حضور ندارند. ایشان چون خورشید عالم تاب انوار هدایت و رهبری خود را به خصوص بر شیعیان می تاباند ؛به عبارت دیگر این انسان ها هستند که امام را نمی بینند، نه این که ایشان در بین مردم حضور نداشته باشند. در احادیث آمده است که «ایشان هر ساله در مراسم حج حضور دارند و اعمال را انجام می دهند اما مردم ایشان را نمی بینند».(کمال الدین-ج۲-ص۴۴۰)
امیر المؤمنین (ع) می فرمایند:
حجت خداوند در میان مردم حضور دارد، از معابر و خیابان ها عبور می کند... به نقاط مختلف جهان می رود، سخن مردم را می شنود و بر جماعت مردم سلام می کند. می بیند و دیده نمی شود؛ تا این که زمان ظهور و وعده ی الهی و ندای آسمانی فرا می رسد.
هان آن روز، روز شادی فرزندان علی (ع) و پیروان اوست.(کتاب الغیبه،نعمانی،ص۱۴۴)
به همین جهت، رهبری امام در عصر غیبت را به خورشید پشت ابر تشبیه کرده اند. امام عصر (عج) خود می فرمایند: «بهره بردن از من در عصر غیبتم، مانند بهره بردن از آفتاب است هنگامی که پشت ابر ها باشد.»(بحار الانوار،ج۵۳،ص۱۸۱) این پنهان بودن در پشت ابر ناشی از عدم شایستگی و ناتوانی انسان ها در مشاهده ی خورشید تابناک حقیقت است.
۹-در خطر بودن جان حضرت
سوال: علت غیبت امام زمان چیست؟ و آیا غیبت فقط به دلیل در خطر بودن جان آن حضرت است؟
خداوند نعمت هدایت را با وجود انبیا و اولیای خود کامل کرده و راه رسیدن به رستگاری را به انسان ها نشان داده است. علاوه بر این انبیا و امامان که خود مظهر رحمت الهی اند، نه تنها راه سعادت را به مردم معرفی کردند بلکه دلسوز تر از پدری مهربان برای نجات آنان کوشیدند و رنج کشیدند.
پیامبر اسلام (ص) خود و امام علی را پدران امت معرفی کرده اند. ناگفته پیداست که دلسوزی پدر معنوی برای فرزندان خود حدی ندارد و در هیچ شرایطی جدا شدن از آن ها را تحمل نمی کند. اما ناسپاسی این فرزندان را ببینید که قدر پدران مهربان خود را نشناختند و چنان در وادی انحراف پیش رفتند که یازده تن از رهبران آسمانی خود را شهید کردند.
حاکمان بنی عباس در صدد بودند که مهدی موعود (عج) را به محض تولد از بین ببرند. آنان امام دهم (ع) و امام یازدهم (ع) و خانواده ی ایشان را در محلی کاملا نظامی منزل دادند و رفت و آمد های آنان را زیر نظر گرفتند تا در صورت امکان امام دوازدهم را در همان کودکی به شهادت برسانند.
به سبب این قدر ناشناسی و ناسپاسی و در خطر بودن جان آن حضرت خداوند آخرین ذخیره و حجت خود را از نظر ها پنهان کرد تا امامت در شکلی جدید و از پس پرده ی غیبت ادامه یابد. تداوم این غیبت نیز بر اثر باقی ماندن همان عوامل و عدم آمادگی مردم برای ظهور است. این غیبت آن قدر ادامه می یابد که نه تنها مسلمانان بلکه جامعه ی انسانی شایستگی درک ظهور و بهره مندی کامل از وجود آخرین حجت و ودیعه ی الهی را پیدا کند. در آن زمان، بشریت تحقق وعده های الهی در مورد حکومت صالحان و برپایی عدالت جهانی را به چشم خواهد دید.
اگر اکثریت یک ملت خواستار عدالت نباشند و با ظلم مبارزه نکنند همه ی آن ها گرفتار حاکمان ظالم و ستمگر خواهند شد و از زندگی در جامعه ای عادلانه بی نصیب خواهند ماند.به همین جهت قرآن کریم می فرماید که تا گروه ها، اقوام و ملت ها تغییر نکنند، خداوند نیز اوضاع و شرایط زندگی آنان را تغییر نخواهد داد پس علت غیبت امام عدم آمادگی روح جمعی می باشد.
۱۰-آگاهی از اوضاع شیعیان و کوتاهی نکردن از رعایت حال شیعیان
امام زمان که به اذن خداوند از احوال انسان ها آگاه است به صورت های مختلف افراد مستعد و به ویژه شیعیان و محبان خویش را از امداد های معنوی در جهت رشد و تعالی روحی بر خوردار می سازد.امام در این نامه به شیخ مفید می فرماید:
ما از اخبار و احوال شما آگاهیم و چیزى از آن بر ما پوشیده نمىماند.
ما از لغزشهائى که از برخى شیعیان سر مىزند از وقتى که بسیارى از آنان میل به بعضى از کارهاى ناشایستهاى نمودهاند که نیکان گذشته از آنان احتراز مىنمودند و پیمانى که از آنان براى توجّه به خداوند و دورى از زشتىها گرفته شده و آن را پشت سر انداختهاند اطّلاع داریم، گویا آنان نمىدانند که ما در رعایت حال شما کوتاهى نمىکنیم و یاد شما را از خاطر نبردهایم، و اگر جز این بود از هر سو گرفتارى به شما رو مىآورد و دشمنانتان، شما را از میان مىبردند .
از این بخش از نامه درمی یابیم که لطف و محبت ایشان همواره وجود دارد تا جایی که اگر دستگیری ایشان نباشد مشکلات و حوادث ریشه ی مسلمانان و شیعیان را قطع خواهد کرد.در حقیقت هم اکنون نیز امام عصر (عج) سرپرست، حافظ و یاور شیعیان است. این حفاظت و یاوری یا به طور مستقیم توسط خود آن بزرگوار یا از طریق واسطه ها و یاران مخصوص ایشان صورت می گیرد. هدایت باطنی افراد، حل بعضی از مشکلات علمی علما، خبر دادن از پاره ای رویداد ها (که در این نامه نیز به بخشی از این رویداد ها اشاره شد)، دستگیری از درماندگان، شفای بیماران و دعا برای مؤمنان نمونه هایی از این دستگیری هاست. چه بسا افرادی که از یاری آن حضرت برخوردار می شوند؛ بدون آن که وی را بشناسند.
بنابر این دوره ی غیبت به معنای عدم رهبری امام عصر(عج) نیست بلکه رهبری حقیقی شیعیان هم اکنون نیز با ایشان است. اما این رهبری را انسان های عادی حس نمی کنند؛ همان طور که برخی از انسان ها فواید خورشید پشت ابر را درنمی یابند. اگر عالم را شب فرا گیرد و خورشید هیچ گاه طلوع نکند آن زمان است که نعمت خورشید پشت ابر نیز بر همگان روشن خواهد شد.
نمونه ای از دست گیری امام زمان از شیعیان را در داستان آقا سید کریم پینه دوز می توان دید.
۱۱- تقوا و پرهیزکاری
قلب انسان رابط انسان میان جهان ماده و عالم معنی است. قلب اگر سالم باشد می تواند با استفاده از نیروی معنوی و پرقدرتی که دارد الهام دهنده و الهام پذیر باشد.
سلامت قلب درصورتی است که از زنگار و آلودگی ها پاک، و از ناپاکی ها و زشتی های روحی دور باشد. درصورتی که انسان مبتلا به فساد و گناه شود، دل تیره می شود و توانایی استفاده از قدرت های معنوی را از دست می دهد و از فیوضات رحمانی بی بهره می ماند.
تقوا داروی مرض های قلبی و روحی است. بوسیله ی تقوا باید قلب را شستشو داد و زنگار و تیرگی ها را از دل زدود.
رابطه ی تقوا و قلب
قلب دستگاه گیرنده و فرستنده ی بسیار قوی است که خداوند متعال آن را در وجود انسان قرار داده است تا در صورت سالم بودن و قوی بودن آن انسان بتواند با استفاده از آن تا حدود توانایی خویش با گذشته و آینده ارتباط برقرار کند و گاهی با توجه قلبی که خالی از خیالات و خطورات شیطانی باشد با اولیای خدا مرتبط باشد.
متاسفانه در دوران غیبت امام عصر (عج) که قلب عالم هستی و قطب دایره ی وجودند قلوب ما از صحت و سلامتی بی بهره و به مرض های روحی دچار هستیم.
حضرت امیرالمؤمنین (ع) در گفتار های تابناک خود به صحت و سلامتی قلب ها و همچنین به امراض قلبی تصریح فرموده و راه نجات انسان ها را از مرض های گوناگونی گه قلب های ما به آن مبتلا می شوند، نشان داده اند.
اگر خداوند به انسان تقوا و پرهیز کاری را عنایت کند، همچون داروئی شفا بخش، بیماری دلهای ناتوان و مبتلا را شفا می دهد. تقوا همچون کشتی نجات بخشی که مسافران را از دام بلایا و طوفان ها نجات می بخشد، انسان را از فتنه ها ، آشوب ها و گرفتاری های هلاک کننده نجات می بخشد. تقوا همچون کشتی پرقدرت امواج بلا ها را می شکافد و انسان را از فتنه ها نجات می دهد.
امام علی (ع) می فرمایند:
«وَاعلَمُوا أَنّهُ مَن یتُّقِ اللهَ یَجعَل لَهُ مَخرَجاً مِنَ الفِتَن»(آگاه باشید کسی که به خاطر خدا تقوا داشته باشد، خداوند برای او راه فرار از فتنه ها را باز می کند.) نهج البلاغه، خ ۱۸۳
حکایتی ازعارفان و بزرگان
یکى از سودگران نیشابور، کنیزک خویش را نزد ابوعثمان حمیرى به امانت سپرد روزى نگاه شیخ بر او افتاد و فریفته او شد. پس ، احوال خویش را به مراد خویش ابو حفص حدّادنوشت . و او، در پاسخ ، وى فرمان داد، تا به رى ، به نزد شیخ یوسف برود. ابو عثمان ، چون به رى رسید، و از مردم ، نشان شیخ یوسف را جویا شد، او را به نکوهش گرفتند که : مرد پرهیزگار چون تو، چگونه جویاى خانه بدکارى همچون اوست ؟ پس ، به نیشابور بازگشت و آن چه گذشته بود، به شیخش باز گفت : و بار دیگر ماءمور شد تا به رى برود و شیخ یوسف را ملاقات کند. پس ، بار دیگر به رى رفت و نشانى خانه او، در کوى میفروشانست . پس ، به نزد او آمد و سلام کرد. شیخ یوسف ، جوابش باز داد و تعظیم کرد و در کنار او کودکى زیبا روى نشسته بود و بر جانب دیگرش شیشه اى نهاده بود که پر از چیزى همچون شراب بود. ابو عثمان ، او را گفت : چرا در این کوى منزل گزیده اى ؟ گفت : ستمگرى ، خانه هاى یاران ما خرید و به میخانه بدل کرد. اما به خانه من نیازى نداشت . ابو عثمان پرسید: این پسر، کیست ؟ و این شراب چه ؟ گفت : این پسر، فرزند منست و این شیشه سرکه است . ابو عثمان گفت : چرا خویش در محل تهمت افکنده اى ؟ گفت : تا مردم ، گمان نبرند، که من امین و مورد اعتمادم و کنیزکشان به ودیعه به من نپرسند و به عشق آنان دچار نیابم . ابو عثمان ، بسیار گریست و مقصود شیخ خویش دریافت .(کشکول شیخ بهایی)
۱۲- ازدیاد فتنه ها نشانه نزدیک شدن فرج و یک امتیاز برای افراد با ایمان و مدد گرفتن از خدا و ائمه (ع) در زمان هجوم فتنه ها
شیخ صدوق در کمال الدین از عبد اللَّه بن عباس روایت میکند که پیغمبر اکرم (ص) فرمود.
در شب معراج نداى پروردگار را شنیدم که می فرمود:اى محمد
عرض کردم: بلى اى خداى با عظمت
خداوند وحى فرمود که:اى محمد؛ ساکنان عالم بالا در باره کدام موضوع بود که گفتگو نمودند؟
عرض کردم: خدایا نمیدانم.
ندا رسید: آیا وزیر و برادر و جانشین در میان آدمیان براى خود انتخاب کردهاى؟
عرض کردم: پروردگارا! چه کسى را انتخاب کنم؟خودت معین فرما.
ندا رسید من على را انتخاب کردم.
عرض کردم: پسر عم مرا جانشین من میکنى؟!
آنگاه وحى شد که: على بعد از تو وارث علم تو و در روز قیامت صاحب لواى حمد است، و هم صاحب حوض تو است که هر مؤمنى از امت تو بر وى وارد گردد او را سیراب کند.
سپس ندا رسید: اى محمد! من به ذات کبریائى خود قسم یاد میکنم که دشمن تو و دشمن اهل بیت و فرزندان تو از آن حوض آب نخواهند آشامید. تمام امتان تو را جز آن کس که سر باز زند به بهشت درآورم.
عرض کردم: پروردگارا! آیا کسى هست که از آمدن به بهشت سر باز زند؟
ندا رسید آرى.
عرض کردم: خدایا چگونه است؟
ندا رسید: اى محمد! من تو را از میان بندگانم برگزیدم و وزیرى بعد از تو برایت انتخاب کردم تا مانند هارون باشد که وزیر بعد از موسى بود، با این فرق که بعد از تو پیغمبرى نیست، محبت او را در دل تو جاى دادم و پدر فرزندان تو گردانیدم، حقى که او بر امت تو دارد مثل حقى است که تو در زمان حیات خود بر بندگان من دارى. پس هر کس حق او را پایمال کند حق تو را ضایع کرده است، و هر کس از دوستى وى سر باز زند از دوستى تو سر باز زده و هر کس از دوستى تو سر باز زند، از آمدن به بهشت سر باز زده! پس من بخاک افتادم و بخاطر این نعمت که خدا به من موهبت فرموده سجده شکر نمودم.
سپس ندائى شنیدم که میگفت: سر بردار و آنچه خواهى از ما بخواه تا به تو عطا کنیم.
عرض کردم: پروردگارا! همه امت مرا دوستدار على بن ابى طالب گردان تا روز قیامت همه سر حوض بر من وارد شوند!
ندا رسید اى محمد! پیش از خلقت بندگانم میدانستم که کدام کس راه باطل گیرد و چه کسى هدایت مىشود، علم تو را به على بن ابى طالب دادم و او را وزیر و خلیفه تو نمودم و سرپرست اهل بیت و امت تو گردانیدم.
کسى که على را دشمن میدارد و دوستى و مقام ولایت او را بعد از تو قبول ندارد، داخل بهشت نخواهد شد. پس هر کس او را دشمن بدارد تو را دشمن داشته و هر کس تو را دشمن بدارد مرا دشمن داشته. و هر کس او را دوست بدارد تو را دوست داشته و آن کس که تو را دوست میدارد دوست من است و او را به این فضیلت مفتخر گردانیدم و این موهبت را به تو ارزانى داشتم که یازده «مهدى» (منظور از یازده مهدی در اینجا یازده امام است که فرزندان امام علی (ع) و حضرت زهرا (س) هستند؛ مهدی یعنی شخصی که از طرف خدا برای امر بزرگی هدایت شده و از این رو به هر امامی می توان مهدی گفت ، ولی مهدی لقب خاص امام زمان (عج)می باشد) از نسل على به وجود آورم که همه از دختر دوشیزه تو می باشند.
آخرین مهدى کسى است که عیسى بن مریم پشت سر او نماز میگذارد و زمین را از عدل و داد پر گرداند چنان که از ظلم و ستم پر باشد. بوسیله او بندگانم را از هلاکت نجات دهم و از گمراهى هدایت کنم، نابینا را بینا و بیمار را شفا دهم.
عرض کردم الهى آنچه فرمودى کى واقع مىشود؟
خدا وحى فرستاد: موقعى که علم از میان برود و نادانى پدید آید، قاریان قرآن زیاد شوند ولى عمل کم باشد، قتل نفس بسیار شود، فقهاى راهنما قلیل، و فقهاى ضلالت پیشه و خیانتکار افزون گردند، و شاعران بسیار باشند! امت تو قبرستانهاى خود را مسجد کنند، و قرآنها را زینت دهند و مسجدها را منقّش گردانند، ظلم و فساد در همه جا شایع، و افعال قبیح در کوى و برزن آشکار شود. امت تو مرتکب قبایح گردند و فضائل اخلاقى را زیر پا گذارند، مردها بمردها و زنها بزنها اکتفا کنند، دولتها کافر و اولیاء امور فاجر، دستیاران آنها ظالم و نمایندگان آنان فاسق گردند!
در آن هنگام سه خسوف پدید آید: یکى در مشرق، و یکى در مغرب، و دیگرى در جزیره العرب. شهر بصره بوسیله شخصى از نسل تو که پیروان او زنگیان میباشند، خراب شود. و مردى از اولاد حسین بن على علیه السّلام قیام کند، دجال از سیستان خروج نماید و سفیانى ظاهر گردد! عرض کردم: الهى! چه فتنهها که بعد از من پدید آید! خداوند فجایع بنى امیه و اولاد عمویم (بنى عباس) را و آنچه تا روز قیامت واقع مىشود بمن خبر داد و من هم همه آنها را پس از آنکه به زمین فرود آمدم به پسر عم خود (على بن ابى طالب علیه السّلام) اطلاع دادم و اداء رسالت کردم. خدا را حمد میکنم آنچنان که پیش از من سایر پیغمبران و تمام اشیاء، او را ستایش کردهاند.
(مهدی موعود،ترجمه جلد ۱۳ بحار،ص۲۷۷-۲۸۰)
از این حدیث و حدیث مشهور ثقلین درمی یابیم که نه تنها در زمان غیبت بلکه در تمامی زمان ها برای سعادت خود باید از خدا و جانشینان خدا بر روی زمین کمک بگیریم و دستورات ایشان را سرلوحه زندگی خود قرار دهیم.
و از این جهت این فتنه ها و امتحانات برای مؤمنین امتیاز محسوب می شود که با پیروزی در این امتحانات خود را به کمال رسانیده و موجبات رضایت باری تهالی را برای خود مهیا می کنند.
۱۳-کسب علم
فرا گرفتن علم و دانش نه تنها از نظر علمی بلکه از جهت روحی و معنوی نیز انسان را به مراتب عالی کمال می رساند. خداوند در قرآن کریم علم و دانش را از وسایل ارتقا به درجات عالی و وسیله ی راه یافتن به مراتب بزرگ معنوی می شمارد. و کسانی را که علم و آگاهی به آنان داده شده است صاحبان درجات عالی می داند و در این باره می فرماید:
«یَرفَعِ اللهُ الَّذینَ امَنُوا مِنکُم وَالَّذینَ اُوتُوا العِلمَ دَرَجاتِ» ( خدا درجات آن کسانی را از شما که ایمان آورده اند و آنان که دارای علم و دانش شده اند بالا می برد.)مجادله،۱۱
زیرا علم در نفس انسان تحول ایجاد می کند و حالات نفسانی را دگرگون می سازد. انباشته شدن مطالب علمی در نفس و ضمیر ناخود آگاه باعث تحول و دگرگونی در آن می شود. تحولی که بوسیله ی علم در نفس ایجاد می شود او را به سوی درجات کمال سوق می دهد. و نیل به درجات عالی، دانشمندان را از افراد ناآگاه ممتاز می سازد. خداوند در این باره می فرماید:
« قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذینَ لا یَعْلَمُونَ» (بگو آیا آنان که می دانند با آنان که نمی دانند یکسانند) زمر،۹
زدانش زنده مانی جاودانی ز نادانی نیابی زندگانی
بود پیدا بر اهل علم،اسرار ولی پوشیده گشت از چشم اغیار
نه بهر خورد و خوابی همچو حیوان برای حکمت و علمی چو انسان
ضرورت میل و اراده در تحصیل علم
برای دست یافتن به نیرو های روحی و معنوی از راه دانش، نیاز شدید به میل و اراده در تحصیل علم دارید؛ تا نفس شما آمادگی برای پذیرفتن مسائل علمی و اعتقادی را داشته باشد.
زیرا دانشجویان بی اراده و بی هدف، آینده ی درخشانی ندارند و از وقت و فرصت خود بهره ای نمی برند؛ بلکه می توان گفت: دانشجویی که میل و اراده برای رسیدن به مقامات ارزنده ی علمی و معنوی را ندارد، آینده ای تاریک در انتظار اوست. زیرا میل و رغبت و داشتن اراده از شرایط ضروری پویندگان راه علم و دانش است.
ترک گناه از مسایل ضروری در فراگرفتن علم و دانش
ترک گناه یکی دیگر از مسایل مهمی است که در راه علم و دانش باید کاملا مورد توجه باشد؛ زیرا همان گونه که ارتکاب گناه ،توفیق بسیاری از عبادات را از ما سلب می کند، از آموختن علم و دانش نیز جلوگیری می کند و مانع تحصیل می شود.
بسیاری از مردم که از فراگیری علم و دانش محروم اند و از عقاید و معارف اهل بیت عصمت (ع) چندان آگاهی ندارند، بر اثر گناهانی است که انجام داده اند. زیرا خداوند گاهی بندگان را بر اثر پستی گناه از نعمت علم و آگاهی محروم می سازد.
به این جهت بر همه ی جویندگان علم و دانش لازم است برای پیشرفت در تحصیل و فراگیری علوم و معارف، خود را از گناه باز دارند و با زیور عبادت و اطاعت خداوند خود را بیارایند.
۱۴-عبرت گرفتن از گذشتگان و آگاهی به زمان خویش
خداوند در قرآن کریم داستان های متعددی را از سرگذشت پیشینیان ذکر می کند که از جمله ی این داستان ها داستان حضرت موسی و فرعون می باشد که به طور مفصل تر در این سوره بیان شده است وخداوند در این داستان عبرت هایی را برای کسانی که از خدا بترسند بیان می کند:
«هَلْ أَتاکَ حَدیثُ مُوسى *إِذْ ناداهُ رَبُّهُ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى *اذْهَبْ إِلى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى *فَقُلْ هَلْ لَکَ إِلى أَنْ تَزَکّى *وَ أَهْدِیَکَ إِلى رَبِّکَ فَتَخْشی* فَأَراهُ اْلآیَهَ الْکُبْرى*فَکَذَّبَ وَ عَصى*ثُمَّ أَدْبَرَ یَسْعى*فَحَشَرَ فَنادى*فَقالَ أَنَا رَبُّکُمُ اْلأَعْلى*فَأَخَذَهُ اللّهُ نَکالَ اْلآخِرَهِ وَ اْلأُولى*إِنَّ فی ذلِکَ لَعِبْرَهً لِمَنْ یَخْشی»(نازعات،۱۵-۲۶)
این آیات اشاره اى است به خلاصه اى از داستان موسى (علیه السلام ) و فرستاده شدنش به سوى فرعون ، و اینکه فرعون دعوت آن جناب را رد نموده ، و خداى تعالى او را به عذاب دنیا و آخرت گرفتار ساخت .
این آیات در عین حال مشرکین را که منکر قیامتند و با این انکار خود دعوت دینى اسلام را رد کردند - چون بدون معاد، تشریع دین معنا ندارد - اندرز مى دهد، و موعظه مى کند، و این آیات در عین حال تسلیتى براى رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله وسلم ) و تهدیدى براى کفار نیز هست ، موید این معنا این است که در این آیات رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) را مورد خطاب قرار مى دهد، و مى فرماید:(هل اتیک).
و در این داستان علاوه بر همه نکات گذشته استدلال بر وقوع قیامت و جزاء نیز هست ، چون هلاکت فرعون و لشکریانش با آن وضع هراسناک دلیل روشنى است بر حقانیت رسالت موسى از جانب خداى تعالى بسوى مردم ، و این رسالت از جانب خدا تمام نمى شود مگر با ربوبیت خداى تعالى نسبت به مردم ، و این بر خلاف پندار غلطى است که مشرکین دارند، و معتقدند خداى تعالى تنها خالق است و ربوبیتى براى مردم ندارد، و ارباب مردم کسانى دیگرند و خدا رب آن ارباب است .
پس اینکه فرمود:(هل اتیک حدیث موسى) هر چند استفهام است ، اما منظور از آن ترغیب شنونده است به اینکه این داستان را خوب گوش بدهد، (مثل اینکه خود ما وقتى مى خواهیم خبر مهمى به طرف مقابل خود بدهیم و او خوب گوش بدهد، در آغاز مى گوییم : هیچ خبر دارى ؟) و این خطاب به رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) تسلیت خاطر آن جناب و انذار منکرین است ، چون در آن ، سخن از عذاب هم رفته ، و نیز اتمام حجت است ، به آن بیانى که گذشت .
و این نوع از استفهام منافاتى با اطلاع قبلى شنونده از داستان ندارد، براى اینکه منظور این نیست که به راستى و حقیقتا داستان را به اطلاع شنونده برساند، بلکه منظور این است که او را متوجه آن بسازد و به یادش بیندازد.
«فقال انا ربکم الاعلى»
فرعون در این جمله ادعاى ربوبیت مى کند، و ظاهرش این است که خود را رب اعلا مى پنداشته یعنى از سایر ارباب که مورد پرستش مصریان بودند بلند مرتبه تر مى دانسته .
و بعید نیست منظورش از این برترى با اینکه خودش هم بت پرست بوده ، و به حکایت قرآن درباریانش براى تحریکش مى گفتند:(آیا موسى را آزاد مى گذارى تا در زمین فساد نموده ، تو را و خدایانت را تباه کند)، این بوده که بگوید: من از همه خدایان به شما نزدیک ترم ، براى اینکه ارزاق شما به دست من تاءمین مى شود، و شوون زندگى و شرافت و آقائیتان به همت من حفظ مى شود، ولى سایر خدایان داراى این صفت نیستند.
مراد از آخرت و اولى دو گفتارى است که فرعون گفته بود، کلمه اولش این بود که گفته بود:(ما علمت لکم من اله غیری)، و کلمه آخرش این بود که گفته بود:(انا ربکم الاعلی)، و خدا او را به خاطر این دو کلمه اخذ و عذاب کرد، لیکن این معنا خالى از بعد نیست .
داستان موسى عبرتى است براى هر کس که خشیت داشته باشد، یعنى داراى غریره ترس از شقاوت و عذاب باشد، و انسان سالم چنین غریره اى دارد، پس در داستان موسى عبرتى است براى هر کس که انسان باشد و فطرت انسانیش را از دست نداده باشد.
(تفسیر المیزان،ج۲۰)
۱۵-اطاعت کردن
یکى از مهمترین مسائل اسلامى، مساله رهبرى و اطاعت خداوند و پیامبر و اولی الامر می باشد که مراجع واقعى مسلمین را در مسائل مختلف دینى واجتماعى مشخص مى سازد.
در این آیه خداوند از مؤمنین می خواهد تا با اطاعت از دستوراتش خود را به مقام قرب الهی برسانند.
«یـَأَیـهـَا الَّذِینَ ءَامَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسولَ وَ أُولى الاَمْرِ مِنکمْ فَإِن تَنَزَعْتُمْ فى شىْءٍ فَرُدُّوهُ إِلى اللَّهِ وَ الرَّسولِ إِن کُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الاَخِرِ ذَلِک خَیرٌ وَ أَحْسنُ تَأْوِیلاً » نسا،(۵۹)
(اى کـسـانـى کـه ایمان آورده اید! اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید پیامبر خدا و صاحبان امر را، و هر گاه در چیزى نزاع کردید آنرا به خدا و پیامبر ارجاع دهید اگر ایمان به خدا و روز رستاخیز دارید، این براى شما بهتر و عاقبت و پایانش نیکوتر است).
پیام آیه:
هر مسلمانی در هر عصر و زمانی که زندگی می کند باید در کارهای خود فرمانبردار خداوند، پیامبر اکرم و ولی امر باشد.
چون تنها خدا حق حاکمیت دارد و باید از او اطاعت کرد ، اطاعت کردن از غیر خدا، مخالفت با خدا و احکام او و برگزیدن معبود هایی غیر خدا شرک به خدا می باشد و پیامبر(ص) نیز ابلاغ رسالت الهی را به عهده دارد تا جامعه ای توحیدی بر اساس احسان و رفع همه نزاع ها بنا کند ، مسلّماً چنین اهدافی تنها با اطاعت از خداوند و رسول او محقق می شود ، اما اطاعت از اولی الامر در ادامه اطاعت از خدا و رسول خداست، لکن اولی الامر ، بهره ای از وحی ندارند و کار آنان تنها صادر نمودن آرائی است که آن را صحیح می دانند و آن ها را از قرآن و سنت اخذ می نمایند که اطاعت از آن ها در آراء و اقوالشان بر مردم واجب است، اما آن ها اختیاری در تشریع شرایع و یا نسخ آن ندارند ، لکن امتیاز آن ها بر سایرین این است که حکم خدا و رسول یعنی کتاب و سنت به آنان سپرده شده و چون آیه در وجوب اطاعت مطلق است ، فهمیده می شود که عصمت ، در اولی الامر هم وجود دارد و اولی الامر افراد معینی هستند که مانند رسول خدا(ص) دارای عصمت می باشند.
( در روایات عدیده من جمله در حدیث جابر بن عبدالله انصاری از قول پیامبر(ص) نقل شده است که مراد از اولی الامر جانشینان پیامبر(ص) یعنی دوازده امام هستند که حضرت یک به یک آن ها را نام می برد.)
(ترجمه خلاصه تفسیرالمیزان؛ج ۱؛ص ۳۷۳)
((اولى الامر)) چه کسانى هستند؟
هـمـه مـفـسـران شـیعه در این زمینه اتفاق نظر دارند که منظور از ((اولى الامر))امامان معصوم مـى بـاشـند که رهبرى مادى و معنوى جامعه اسلامى , در تمام شؤون زندگى از طرف خداوند و پیامبر(ص ) به آنها سپرده شده است , و غیر آنها را شامل نمى شود.
و الـبـتـه کـسـانى که از طرف آنها به مقامى منصوب شوند و پستى را در جامعه اسلامى به عهده بگیرند, با شروط معینى اطاعت آنها لازم است نه به خاطر این که اولى الامرند, بلکه به خاطر این که نمایندگان اولى الامر مى باشند.
(برگزیده تفسیر نمونه ؛جلد ۱ ؛تفسیر آیه ۵۹)
۱۶-دوری ازگناه
گر بر سر نفس خود امیری مردی ور بر دگری نکته نگیری مردی
مردی نبود فتاده را پای زدن گر دست فتاده ای بگیری مردی
در انسان آمادگی برای متخلّق شدن به هر گونه صفت نیک و بد ، و امکان دارا شدن هرگونه خلق و خوی وجود دارد. با فکر و اندیشه در کارهای خوب و بد، این آمادگی به فعلیت تبدیل می شود و از مرحله ی امکان خارج شده و واقعیت می پذیرد.این یک حقیقت عام و کلی است و اختصاصی به کارهای پسندیده و خوب ندارد. یعنی همان گونه که انسان به وسیله ی فکر نمودن درباره ی خوبی ها به سوی آن جذب می شود و آن را عملی می سازد، با اندیشیدن درباره ی گناهان و لذایذ حیوانی نیز به سوی آن ها کشیده می شود و دست به ارتکاب آن ها می زند.
مخالفت با نفس نیز نه تنها مانع هدر رفتن انرژی های روحی و آسمانی در انسان می شود، بلکه بر اثر اجتماع و جمع شدن قوای روحی، یک انسان معمولی را مبدل به یک انسان فوق العاده، صاحب اراده و با شخصیت می نماید
عقل به منزله ی همان سد است که خداوند آن را در انسان ها قرار داده است، تا بوسیله ی آن نفس را مهار کرده و قوای روحی را متمرکز نماید.در این صورت از قدرت های بزرگی برخوردار می شود که خود نیز از وجود آن دچار شگفتی و تعجب خواهد شد.
وقتی که جنبه های حیوانی نفس از میان برود حالات رحمانی در او استقرار می یابد و زمان زنده شدن و حیات قلب فرا می رسد. با حیات قلب توانایی های روحی و معنوی ایجاد می شود و قدرت بی نظیر معنوی سامان می یابد.
کسانی می توانند آینده ی خود را درخشان سازند و از انوار تابناک ولایت معصومین (ع) نورانی شوند که حالات نفسانی خود را دگرگون سازند و در آن تحول ایجاد کنند.
برای نجات از هوا ها و خواسته های نفسانی دعا و نیایش به درگاه خداوند و توسل به اهل بیت عصمت (ع) اثری بسزا دارد. به این جهت ائمه اطهار (ع) در دعاهای بسیاری ما را راهنمایی فرموده اند که برای برطرف شدن هواهای نفسانی دعا کنیم.
به عنوان نمونه در دعایی که در شب های چهارشنبه خوانده می شود آمده است:
«اَللّهمَّ ... اَصلِح ما بَینِی وَ بَینَکَ وَاجعَل هَوایَ فی تَقویکَ» ( خداوندا میان من و خودت را اصلاح فرما و هوی و خواسته ی مرا در پرهیز از مخالفت با خودت قرار ده.)
هر عملی که برای خاطر نفس انجام شود ، اگر چه کوچک باشد اندکی از قدرت روحی را از بین می برد! مخالفت با نفس این قوا را در انسان متمرکز می سازد و ایجاد نیرو و نورانیّت می کند. مخالفت با نفس هر چه بیشتر شود، قوای روحی بیشتر می شود و از توان و قدرت بیشتری برخوردار می شوند.
با انجام کار های نیک و معتاد شدن به آن نه تنها مخالفت با نفس را برای خود آسان می کنید بلکه به آن خو گرفته به گونه ای که ترک آن برای شما رنج آور است.
در صورتی که قدرت های نفسانی شما کاملا در تحت سیطره ی قوای عقلی درآید و پشتیبان آن شود حالت تروح ایجاد می شود. در این موقع می توانید آثار مادیت را از جسم خود برگیرد و اثرات ماده را از او جدا کنید ؛ در این هنگام زیباتری و جذاب ترین حالات روحی رخ می دهد...
زد سحر طایر قدسم ز سر صدره صفیر
که در این دامگه حادثه آرام مگیر
بال بگشا و صفیر از شجر طوبی زن
حیف باشد چو تو مرغی که اسیر قفسی
۱۷-ناگهانی بودن مرگ و قیامت
«یَسْئَلُکَ النّاسُ عَنِ السّاعَهِ قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ اللّهِ وَ ما یُدْریکَ لَعَلَّ السّاعَهَ تَکُونُ قَریبًا»احزاب،۶۳
آیه شریفه تنها مى فرماید: مردم از قیامت مى پرسند، و دیگر بیان نمى کند که از چه چیز آن مى پرسند، ولى از تعبیر قیامت به ساعت بر مى آید که مراد پرسش کنندگان تاریخ وقوع قیامت است ، مى خواستند بفهمند آیا قیامت نزدیک است یا دور، و رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) را دستور مى دهد که در پاسخ ایشان بگوید: من از آن اطلاعى ندارم ، و نه تنها من اطلاع ندارم بلکه جز خدا احدى اطلاع ندارد، و این جواب تنها جوابى است که در همه جاى قرآن در مواردى که از تاریخ قیامت سوال شده به کار رفته است .
(و ما یدریک لعل الساعه تکون قریبا)-چه مى دانى ، اى بسا که تاریخ آن خیلى نزدیک باشد. این جمله ابهام در مساله را بیشتر مى کند، تا بهتر بفهماند که رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) نیز در این مساله مانند سایر مردم است ، و قیامت از آن اسرارى نیست که خدا به وى گفته ، و از مردم پنهان کرده باشد.
(تفسیر المیزان،ج۱۶،ذیل آیه ۶۳)
عدم اطلاع از چیزی دلیل بر محال بودن و عدم آن چیز نمی شود
در قدیم و از نظر معتقدین به خدا فریضه ی آخرت یک امر طبیعی و بدیهی به شمار می آمد و آن را لازمه ی عدالت الهی می دانستند. ولی منکرین ادیان و کسانی که نمی خواهند زیر بار مسئولیت دینی و حکومت بر تمایلات نفس خویش بروند و ضمنا ادعای پیروی از مکاتب تجربی می نمایند می گویند: «آن دنیا را چه کسی دیده است؟» یا « هنوز کسی خبر از آن جا برای ما نیاورده است تا باور کنیم!»
علاوه بر این که فرق آدم عاقل با مردم غافل و تنبل در این است که اولی پیش از وقوع حادثه احتیاطاً هم که شده در فکر چاره می افتد و منتظر رسیدن خبر مصیبت و از دست دادن فرصت نمی شود.
آری بشر با بینش و دانش خود نمی توانسته است پی به پیدایش و کیفیت یک دورانی که معلوم نیست کی و چگونه خواهد بود ببرد. حواس انسان همیشه متوجه و متمرکز در گرفتاری ها و احتیاجات روزمره و محدود به زمان و مکان کوچک شخصی بوده حتی آینده نزدیک عمر خود یا فرزندش را کمتر در نظر می گیرد.
خبر قیامت و دنیای ابدی آینده را ما فقط از زبان انبیا شنیده ایم .خبر قیامت و آخرت راست است و واضح خواهد شد، به دلیل آن که پیغمبران خبر داده اند و از قبل می دانیم که پیغمبران نه مردمان حقه باز سود جوی فریبکار بودند و نه ساده لوح نفهم خیالباف که از روی غرض یا جهل حرفی زده باشند؛ بلکه به لحاظ فهم و عقل و سلامت و شعور و رشد و شهامت سرآمد تمام افراد بشر اند و بدون مدرک خبری نمی دهند.
۱۸-تکامل نور خدا
یکی از صفات آن حضرت «مُتِمُّ نور الله »است؛ و اهمیت این صفت برای آن حضرت با توجه به آیات شریفه ی ذیل روشن می شود:
«یُریدُونَ لِیُطْفِؤُا نُورَ اللّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اللّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ
هُوَ الَّذی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ »
(صف ،۸و۹)
«یُریدُونَ أَنْ یُطْفِؤُا نُورَ اللّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ یَأْبَى اللّهُ إِلاّ أَنْ یُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ
هُوَ الَّذی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ »
(توبه،۳۲و۳۳)
خداوند متعال در این آیات به پیغمبر خود خبر داده است که بعد از او امت متفرق می شوند و بیگانگان می خواهند که نور خداوند و دین اسلام را محو نمایند . ولی خداوند متعال بعد از دوران ظلمت و تاریکی و به تعبیر قرآن کریم « وَ اللَّیْلِ إِذا یَغْشى»(لیل،۱) نور و روشنایی اسلام و ایمان را چیره و فراگیر خواهد ساخت : « وَ النَّهارِ إِذا تَجَلّى»(لیل،۲)
آری اکمال دین رسول خدا (ص) به امامت امیر المؤمنین علی (ع) است و به این اکمال ، آن هدف نهایی که اتمام نورالله و غلبه ی نور الهی بر همه ی ظلمات و شرک است، جز به دست حضرت حجت (عج) که تمام کننده ی نور خداست محقق نمی شود.
۱۹-تقیه در برابر دشمنان
نظرات شما عزیزان:
وبلاگ خیلی خوبی و با مطالب زیبای داریی
من با افتخار لینکت کردنم اگه دوست داشتی من رو هم لینک کن
اللهم عجل لولیک الفرج